متلك ميگويم، پس هستم
«جيگرتو بخورم چه هيكلي داري»، «ماشالله عجب سينههايي»، «جيگرتو واسم بلوتوث ميكني؟»، «ببخشين شما شبيه دوست دختر آينده من نيستين احيانا؟»، «خانم جان شماره بدم پاره ميكني؟»، «خانم بيني تون افتاده چسب زدين؟»، «خانم خوشگله چيزت افتاده زمين برش دار»... اين جملاتي است كه اگر زن باشيد و اگر در خيابان رفت و آمد داشتهباشيد حداقل روزي يك بار ميشنويد و بنا به منطقه، سن و سال و آرايش و لباسي كه به تن داريد شكل و نوع اين متلكها فرق ميكند.
اگر در شمال شهر باشيد اين متلكها در قالب و شكلي ديگر و اگر در جنوب شهر باشيد شكل و حالي ديگر خواهد داشت. گاهي يك پسر پانزده شانزده ساله به يك زن مسن متلك مياندازد و گاهي يك مرد پنجاه و اندي ساله به دختري همسن و سال دختر خودش متلكهاي ركيكي مياندازد.
«آخرين باري كه متلك شنيدم و نتوانستم تا ساعتها بر اعصابم مسلط باشم از مردي اتوكشيده و كت و شلواري بود كه با ماشين اش جلوي پايم ترمز كرد و خواست سوار شوم و وقتي جواب ندادم و رويم را برگرداندم. كلماتي شنيدم كه سرخ سرخ شده بودم»...
اينها را مريم دختري بيست و پنج ساله ميگويد كه تقريبا شكل و شمايلي مذهبي هم دارد. او به شدت از متلكهايي كه هر روز در مسير خانه به دانشگاه ميشنود برآشفته و نگران ميشود و بارها تصميم گرفته جواب مردها را بدهد اما بعد منصرف شدهاست: «ميترسم توان بحث و جدل نداشتهباشم و نتوانم جلوي توهين هاي بيشتر بعضي از مردها دوام بياورم». گاهي آنها مرا به خاطر ظاهر سادهام مسخره ميكنند: «كچلي روسريات را اينقدر كشيدي جلو.؟»، « شپش داري خانم خانم ها؟»، « فاطمه كوماندوجان يه حالي به ما ميدي؟»
مريم از شنيدن اين متلكها خيلي آزرده ميشود: «مخصوصا وقتي يك مرد هم سن وسال پدرم به من متلك ميگويد، حتي از ديدن پدرم هم پرهيز ميكنم. فكر ميكنم نكند پدر من هم در مسير بازگشت به خانه بارها و بارها دخترهاي مردم را تحقير كرده و متلك نثارشان كرده.»
سينا ميگويد: «براي ما جوانها متلك گفتن به دخترها بخشي از تفريح هر روزهمان شده و اصلا به اين فكر نميكنيم كه اين مساله باعث رنجش خاطر آنها ميشود يا نه. ما با هم وقتي جمع ميشويم دوست داريم دخترها را سر كار بگذاريم و بخنديم و قصد ديگر هم نداريم.» وقتي به سينا ميگويم كه اگر كسي به خواهر و يا بستگانش متلك بگويد چه ميكند، ميگويد: «خب سخته ببينم كسي به خواهرم متلك ميگويد. شايد هم با پسري كه اين كار را بكند درگير شوم. اما به هر حال متلك گفتن به دخترها انرژي مان را تخليه ميكند.»
محمد كه بيست و هفت سال دارد و در بازار كار ميكند در جواب اين سوال كه آيا متلك به دخترها مياندازي يا نه مكثي ميكند و ميگويد: «مگر ميتواني متلك نگويي و زنده بماني....اما سعي ميكنم خيلي متلكهاي كريه نگويم.» وقتي ميپرسم متلك كريه چه فرقي با متلك عادي دارد ميگويد: «خب متلكهاي كريه برميگردد به اندام زنان، خيلي از دوستانم چيزهايي ميگويند كه من واقعا شرمنده ميشوم اما اگر با برو بچههاي بازار جمع شويم محال است كه به دخترها متلك نگوييم .اين را صادقانه ميگويم.»
محمد دليل اين كار را كنجكاوي پسرها، علاقهشان به شناخت بيشتر دخترها و ارتباطگيري با آنها ميداند: «گاهي همين متلك ها باب يك دوستي را فراهم كردهاست هرچند به نظر بايد خشم يك دختر را به همراه داشتهباشد.»
سپيده ميگويد:«آخرين متلكي كه شنيدم راجع به اندام تناسلي زنان بود، آنقدر خجالت كشيدم و عصباني شدم كه تا مدت ها از هر چه مرد بود بدم ميآمد. و نگران خواهر كوچكم بودم كه به مدرسه ميرفت. اما انگار بايد با اين موضوع كه تازگي هم ندارد كنار آمد. مادرم هم تعريف ميكند كه هميشه از متلكها فرار ميكرده. اما جنس متلكهاي اين دوره زمانه خيلي فرق كرده.»
ندا ميگويد:«جداي از متلك، تنه زدنها و نيشگونهاي مردها در تاكسي وقتي دختر چهارده پانزده ساله باشي بيشتر اذيتت ميكند. يادم نميرود كه يك بار مردي در تاكسي دست به پايم ميزد و من كه دختر بچهاي بيش نبودم از ترس ميلرزيدم و جرات نداشتم حرف بزنم. اما اين روزها دخترها جواب مردها را ميدهند و نميترسند.»
رضا ميگويد: «ما كه پول نداريم و نميتوانيم نه زن بگيريم و نه دوست دختر، هميشه چشممان دنبال ناموس مردم است. باور كنيد وقتي دختري را در لباسهاي شيك و پيك ميبينم و دست در دست پسري فكر ميكنم چرا من ندارم و او دارد. نا خودآگاه حس انتقام درونم زنده ميشود و دوست دارم به همه زنها متلك بگويم و حالشان را بگيرم. وقتي كه اين حس از بين ميرود از خودم خجالت ميكشم»
« يك بار خواهر زادهام كه هيجده سال دارد برايم از متلكي كه مردي به او گفته بود و دنبالش راه افتاده بود گفت و اشك ريخت. من وقتي او اينها را ميگفت باورم نميشد كه من هم همين كار را روز قبل انجام دادهام و چقدر باعث آزار يك انسان ديگر شدهام.»
جمشيد ميگويد: «دخترها هم اين روزها به ما پسرها متلك ميگويند و كم نميآورند . مثلا ديروز داشتم سيگار ميكشيدم يك دختري گفت عينك آفتابيات را بردار برادر يك پكي هم ما به سيگارت بزنيم.»
اميد هم اين را تاييد ميكند و ميگويد: «من خودم از متلك اندازهاي جدي هستم كه هر وقت به دختري ميرسيدم متلك بارانش ميكردم اما اين روزها از متلك بعضي از دخترها خودم سرخ ميشوم از خجالت.»
نگار ميگويد: «يك بار پسري به من متلك گفت و من با كفش پاشنه بلندم دنبالش افتادم و او را جلوي دوستانش كتك زدم. بعدها به اين فكر كردم كه چقدر ما انرژي خودمان را صرف موضوعات بيهوده ميكنيم. چرا پسرها ما را تحقير ميكنند و چرا ما فكر ميكنيم با جواب دادن و حمله كردن از خودمان دفاع ميكنيم؟»
«. بعضي مردها اتوكشيده متلك مياندازند. آنها كلمات ركيك بكار نميبرند و توهين مستقيم نميكنند اما متلكهاي آنها در قالب پيشنهادهاي بيشرمانهاياست كه بدون توجه به زني كه مقابلشان ايستاده بيان ميشود. آنها اگر كمي آرايش داشته باشي و لباس رنگي به تن كني و متفاوت باشي شروع ميكنند به بيان خواستهاي خود در قالب خواستهاي جنسيشان اين مساله اين روزها با آزاديهايي كه در جامعه و در ميان جوانها تعريف شده شكل حادتري به خود گرفتهاست.»
اين را همايون ميگويد كه خود دوستاني دارد كه با متلك گفتن به دخترها سرگرماند؛ «ما بخشي از سرگرميمان متلك گفتن به دخترهاست. كلاهر چه دستمان به گوشت نميرسد حريصتر ميشويم و اين متلكها تبديل به عقدههاي جنسي ميشود.بعضي دخترها هم بدشان نميآيد وارد اين بازي متلك گفتن شوند و پا به پاي ما ميآيند.»
«حتي پدري كه فرزندش را از متلك گفتن منع ميكند ديدهام كه خودش در خيابان به زنان متلك ميگويد و انگار اين مساله به يك هنجار اجتماعي تبديل شده است». نگار عصباني ادامه ميدهد: «دلم ميخواهد چنان سيلي محكمي به متلك پرانان بزنم كه حاليشان كنم حق ندارند غرور دختران جواب را جريحه دار كنند.»
با وجود آنكه بسياري از عناصر فرهنگي جامعه ايران تغيير كردهاست اما متلك گفتن و متلك انداختنها يك نوع ابراز وجود جوانهايي است كه در خيابانها و پاركها و مراكز خريد رفت و آمد ميكنند. نيازهاي جنسي، كنجكاوي ها، عدم باور احترام به جنس مخالف و نهادينه نشدن تساوي زن و مرد در خانوادههاي شرقي و ايراني دليل ديگري است كه مردهاي ايراني از متلك انداختن و سر به سر گذاشتن زنان لذت ميبرند و با وجود قبحي كه در اين باره وجود دارد بسياري هنوز با آن لذت ميبرند.و با وجود متاهل بودن گاه بدشان نميآيد يادي از جواني بكنند.
No comments:
Post a Comment