Monday, December 06, 2010

تنها

نه صدای پا میاد نه زنگ در نه تلفن

صبرمن تموم شده دیر نشده کاری بکن

دل این کلون درد میزنه اما بی صدا

دلهره یه عالمه نفس یه آه بی هوا

دم به دم یه حرفی باز میاد میشینه تو گلوم

همه جمع میشه واسه وقتی نشستی روبروم

نمیشه رو تو حساب کرد مث آفتاب زمستون

میری بی خبر نگفته میشی باز دوباره مهمون

نمیشه حتی کمت کرد از تو جمع دلخوشی ها

تو نباشی دیگه از ما چی میمونه جز یه تنها

نه هوای جاده ها نه کوچه و خیابونا

نه غم پیاده رو نه گریه های ناودونا

نه سکوت سرد پارک نه سقف دلگیر خونه

تو که نیستی به دلم حتی غمم نمی مونه

باشه هر چی تو می خوای هر جوری که تو راحتی

توپری قصه ها نمیشی یار پاپتی

نمیشه رو تو حساب کرد مث آفتاب زمستون

میری بی خبر نگفته میشی باز دوباره مهمون

نمیشه حتی کمت کرد از تو جمع دلخوشی ها

تو نباشی دیگه از ما چی میمونه جز یه تنها


شعری از آلبوم ناصریا

No comments: