Sunday, December 12, 2010

یک زن آزاده

من دلم می خواهد یک زن باشم... یک زن آزاد... یک زن آزاده...

من متولد می شوم، رشد می کنم تصمیم می گیرم و بالا می روم.
من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم.

من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !ـ من را با باورهایت تعریف نکن ! -بهتر بگویم -تحقیر نکن!

من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم –قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم آرایش می کنم- گاهی غلیظ، می رقصم-گاه آرام ، گاه تند، می خندم بلند بلند بی اعتنا به اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر...
برای خودم آواز می خوانم حتی اگر صدایم بد باشد و فالش بخوانم، آهنگ میزنم و شاد ترین آهنگ ها را گوش می دهم.
مسافرت میروم حتی تنهای تنها ....
حرف می زنم، یاوه می گویم و گاهی شعر، اشک می ریزم!
من عشق می ورزم......
من می اندیشم... من نظرم را ابراز می کنم حتی اگر بی ادبانه باشد و مخالف میل تو،
فریادمی کشم و اگر عصبانی شوم دعوا میکنم...
حتی اگر تمام اینها با آنچه تو از مفهوم یک زن خوب در ذهن داری مغایر باشد.

زن وجود من یک موجود مقدس است؛ نه از آن ها که تو در گنجه می گذاریشان یا در پستو قایم می کنی تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد. نه بدنش و نه روحش را نمیفروشد، حتی اگر گران بخرند. اما هر دو را هر وقت دوست داشته باشد هدیه می دهد؛ به هر که بخواهد، هر جا .

زن وجود من یک موجود آزاد است. اما به هرزه نمی رود. نه برای خاطر تو یا حرف دیگری؛ به احترام ارزش و شأن خودش. بادوستانش، زن و مرد، هر جایی بخواهدمی رود، حتی به جهنم!

زن وجود من یک موجود مستقل است. نه به دنبال تکیه گاه میگردد که آویزش شود، نه صندلی که رویش خستگی در کند و نه نردبان که از آن بالا برود. زن من به دنبال یک همسفر است، یک همراه،شانه به شانه. گاه من تکیه گاه باشم گاه او. گاه من نردبان باشم، گاه او. مهر بورزد و مهر دریافت کند.

زن وجود من کارگر بی مزد خانه نیست که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد و دست هایش همیشه بوی پیاز داغ؛ که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی دوختن باشد.

روزها بشوید و بساید و عصرها جورابها و زیر پوش های شوهرش را وصله کند زن وجود من این ها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی کد بانو!!!!

در خانه زن من کسی گرسنه نیست ، بچه ها بوی جیش نمی دهند، لباس ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛ اگر عشق باشد، زندگی باشد!

زن وجود من یک موجودسنگیِ بی احساس و بی مسئولیت هم نیست؛ ظرافتش، محبتش، هنرش،فداکاریش، شهوتش و احساسش را آنگونه که بخواهد خرج می کند؛ برای آنهایی که لایق آن هستند.

زن وجود من تا جایی که بخواهد تحصیل می کند، کار می کند، در اجتماع فعال است و برای ارتقاء خویش تلاش می کند. نه مانع دیگران می شود و نه اجازه می دهد دیگران او را از حرکت بازدارند. گاهی برای همراهی سرعتش را کم می کند اما ازحرکت باز نمی ایستد. دستانش پر حرارتن و روحش پر شور؛

من یک زنم ... نه جنس دوم... نه یک موجود تابع... نه یک ضعیفه ... نه یک تابلوی نقاشی شده... نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی... نه یک کارگر بی مزد تمام وقت... نه یک دستگاه جوجه کشی...

من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم، بی آنکه دیگری را بیازارم... ورای تمام تصورات کور، هنجارهای ناهنجار، تقدسات نامقدس!

باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم، بی تفاوت و بی احساس باشم، بی ادب و شنیع باشم، بی مبالات و کثیف باشم. اگر نبوده ام و نیستم، نخواسته ام و نمی خواهم.

آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد، احترام می خواهد و احترام می کند.

من به زن وجودم افتخار می کنم، هر روز و هر لحظه ... من به تمام زنان آزاده و سربلند دنیا افتخار می کنم و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه می بینند و تحسین می کنند.

No comments: