صبرمن تموم شده دیر نشده کاری بکن
دل این کلون درد میزنه اما بی صدا
دلهره یه عالمه نفس یه آه بی هوا
دم به دم یه حرفی باز میاد میشینه تو گلوم
همه جمع میشه واسه وقتی نشستی روبروم
نمیشه رو تو حساب کرد مث آفتاب زمستون
میری بی خبر نگفته میشی باز دوباره مهمون
نمیشه حتی کمت کرد از تو جمع دلخوشی ها
تو نباشی دیگه از ما چی میمونه جز یه تنها
نه هوای جاده ها نه کوچه و خیابونا
نه غم پیاده رو نه گریه های ناودونا
نه سکوت سرد پارک نه سقف دلگیر خونه
تو که نیستی به دلم حتی غمم نمی مونه
باشه هر چی تو می خوای هر جوری که تو راحتی
توپری قصه ها نمیشی یار پاپتی
نمیشه رو تو حساب کرد مث آفتاب زمستون
میری بی خبر نگفته میشی باز دوباره مهمون
نمیشه حتی کمت کرد از تو جمع دلخوشی ها
تو نباشی دیگه از ما چی میمونه جز یه تنها
شعری از آلبوم ناصریا
No comments:
Post a Comment